سرگردان
وقتی هدفون تو گوشمه و راه میرم، لحظه لحظه چیزایی که با چشم سر میبینم انگار یه فیلمه با یه موسیقی متن. به چشمِ دلم بال و پر میدم و انگار دنبال یه گمشدهم، تیکهای از یه خاطره که بلخره یه جایی از این کره خاکی گم و گور شده، …
وقتی هدفون تو گوشمه و راه میرم، لحظه لحظه چیزایی که با چشم سر میبینم انگار یه فیلمه با یه موسیقی متن. به چشمِ دلم بال و پر میدم و انگار دنبال یه گمشدهم، تیکهای از یه خاطره که بلخره یه جایی از این کره خاکی گم و گور شده، …
دستم گوشه دستگيره تختش بود، از آذر پارسال يه تخت بيمارستاني زمخت وسط پذيرايي دهنکجی میکنه. “اينو بيار جلو،” روسري رو ميگفت، گفتم اخه قربونت برم كي اينجاس كه ازش رو ميگیری؛ پاشدم روسريشو سفت کردم، همینطور که نگاهش به تلوزيون بود گفت “دوست دارم اتاق شلوغ باشه.” “مادر حوصلهت …
وايسادم تو يه خيابون خيس، طوري كه نور چراغ راهنمايي، وقتی قرمزه، پهن شده رو خيابون؛ بارون؛ صداي برف پاكکن ماشین؛ فانوسي درونم روشن ميشه كه از يه دالون دراز منو ميبره به فضاهاي عجيب و غريب درونيم. يه فضايي شبيه فيلمهای اواخر دهه هفتاد، مخصوصا اعتراضِ كيميايي. هزارتا داستان …
سلامِ اول؛ هميشه اولينها ویژهن. حالا اين ويژگي خودش هزارجور حس و حال داره. معمولا اولينها لنگر ميندازن و پهلو ميزنن به ذهن آدم. بعضي اولينها خيلي ماجراساز میشن، با يه رسن گره میخورن به آخرينها، یه نگاه یا یه سلام ميشن شروع يه عمر كنار هم بودن. بعضي اولينها خيلي …